اصطلاح « هوش هیجانی » برای اولین بار در سال ( 1990 ) توسط « پيتر سالوی » و « جان ماير » براى بيان کيفيت و درک احساسات افراد، همدردى با احساسات ديگران و توانايى اداره مطلوب خلق و خو ارائه شد. درحقيقت هوش هیجانی مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براى اتخاذ تصميمات مناسب در زندگى است. به عبارتى عاملى است که به هنگام شکست، در شخص ايجاد انگيزه مى کند و به واسطه داشتن مهارتهاى اجتماعى بالا منجر به برقرارى رابطه خوب با مردم مى شود. در سال ( 1995 )، « دانیل گولمن » با انتشار كتاب معروف خود به گونه اي گسترده مفهوم هوش هیجانی را گسترش داد. به طوریکه این مفهوم بسیار مورد توجه قرار گرفت و بحث هاي بسياري را برانگيخت. به اعتقاد « گولمن » هوش هيجاني با توانايي درک خود و ديگران (خودشناسی و ديگر شناسی)، ارتباط با مردم و سازگاري فرد با محيط پيرامون خويش پيوند دارد.

« گولمن » ضمن مهم شمردن هوش شناختی (IQ) و هوش هيجانی (EQ) می گويد: هوش شناختی در بهترين حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقيت هاي زندگی است در حالیکه 80 درصد موفقيت ها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياری از موارد در گرو مهارت هايی است كه هوش هيجانی را تشكيل می دهند. در حقیقت هوش هيجانى عدم موفقيت افراد با ضريب هوش بالا و همچنين موفقيت غيرمنتظره افراد داراى هوش متوسط را تعيين مى کند. به طوریکه مطالعات انجام شده در زمینه هوش هیجانی بیانگر آن است که افرادی که دارای هوش شناختی بالا و هوش هيجانى پایینی هستند در زندگی کاری و خصوصی خود موفق نیستند و برعکس افرادی که هوش شناختی پایین و هوش هيجانى بالایی دارند به موفقیتهای بسیاری در زندگی کاری و خصوصی خود نائل می گردند. بنابراین هوش هيجانى پيش بينى کننده موفقيت افراد در زندگی کاری و خصوصی است.

مولفه های هوش هیجانی
« دانیل گلمن » 5 مؤلفه هوش هیجانی را به شرح زیر بیان می کند:

1. مهارت خودآگاهی (شناخت عواطف شخصی ): به این معنا که فرد احساسات، عواطف و هیجانات خود را به خوبی بشناسد و از آن براي اتخاذ تصميمات مناسب در زندگی استفاده کند. افرادی که خودآگاهی بالایی دارند و از دلیل بروز احساسات و هیجانات خود باخبرند، با خود و ديگران بسیار صادق بوده، اعتماد به نفس بالایی دارند، از تواناییها و مهارتهای خود به موقع  استفاده می کنند و مي دانند كه چگونه احساساتشان بر افراد و همچنین عملكرد شغلي‌شان تاثير مي گذارد بنابراین مي دانند که چه وقت از دیگران درخواست كمک كنند و یا به آنها یاری برسانند.

2. مهارت خودگردانی (بکار بردن درست هيجانها ): به این معنا که فرد بتواند در هر موقعیتی احساسات، عواطف، هیجانات و تکانشهای خود ( کنترل خشم و عصبانیت، ارضا نشدن نیازها و ... ) را کنترل کرده، خونسردی خود را حفظ کند و کامیابی را به تاخیر بیاندازد. مهارت خود گردانی در سایه خودآگاهی (شناخت عواطف شخصی ) در فرد به وجود می آید. فردی که دارای اين مهارت باشد در هر کاری که به عهده می گيرد بسيار مولد و اثربخش خواهد بود چرا که می داند در شرایط بحرانی چگونه باید عمل نماید. برعکس، فردی که مهارت خودگردانی نداشته باشد همیشه با احساس یاس، اندوه، خشم، افسردگی شدید و ... دست به گریبان بوده و زندگی را برای خود و اطرافیان تلخ می نماید.

3. مهارت خود انگیختگی ( انگیزش ): به این معنا که فرد بتواند از طریق احساسات خود به دیگران انرژی مثبت دهد و با شور و علاقه آنها را به اثر بخش بودن، خلاق بودن و پیشرفت تشویق و ترغیب نماید. به طوریکه شکست در او منجر به ايجاد انگيزه و اميد برای آینده ای بهتر شود نه مانعی برای ادامه زندگی. افرادی که می توانند احساسات و هیجانات خود را به موقع برانگيزانند، در هر كاری كه به آنان واگذار شود، سعي مي كنند مولد و موثر باشند.

4. مهارت همدلی (شناخت عواطف ديگران ): همدلی به معنای توانایی شناخت احساسات دیگران است که یکی از ارکان اصلی هوش هیجانی می باشد. یک فرد همدل کسی است که از احساسات افراد پيرامون خود به خوبی آگاه باشد، بتواند شرایط زندگی دیگران را درک کند و خود را در موقعیت آنها قرار دهد، افراد را با تفاوتهای فراوانی که دارند بپذیرد و به آنها به عنوان یک همنوع و یک انسان احترام بگذارد. همدلی بر پایه خودآگاهی بنا می‌شود. افرادی که دارای مهارت همدلی هستند، روابط اجتماعی بسیار قوی دارند و سعی می کنند در حد معقول همه را راضی نگه داشته و موجب رنجش دیگران نگردند.

5. مهارتهای برقراری ارتباط با دیگران: به این معنا که فرد این توانایی و هنر را داشته باشد که بتواند یک ارتباط خوب و موثر با دیگران برقرار کند. در مواقع نیاز به آنها گوش دهد، با آنها به گفتگو بپردازد، افراد را به درستی تشويق و هدايت کند. به عبارتی بسیار ساده فرد توانایی خوب تا کردن با دیگران را داشته باشد.


همانطور که گفته شد هوش هیجانی یک نوع از هوش است که برخلاف هوش شناختی که از طریق ژنتیک ایجاد می شود، از طریق آموزش، ایجاد و در افراد نهادینه می گردد. با امید به اینکه خانواده ها و مسئولین آموزش و تربیت، به آموزش و پرورش هوش هیجانی از همان سنین کودکی توجه نمایند و تنها به تربیت افرادی درسخوان، تحصیل کرده و فاقد مهارتهای اجتماعی نپردازند چرا که هوش هیجانی سبب ایجاد و افزایش سلامت، رفاه، موفقیت و از همه مهمتر عشق و شادی می گردد.

Comments

0 Response to 'هوش هیجانی'

Post a Comment